سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از خنده زیاد برحذر باش که دل را می میراند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

سلام

 

آمدم برای نوشتن ولی قبل از نوشتن هزاران هزار واژه در ذهنم به رقص آمده بودند ولی همینکه دست به کار نوشتن شدم مانده ام از چه بنویسم و از کجا حالا که بعد از مدتها آمده ام باز هم مانده ام .......فقط همین را بگویم و بروم ....

در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود                  از گوشه ای برون آ، ای کوکب هدایت


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط زهرا محمدی 88/6/22:: 11:58 صبح     |     () نظر

مادر الماسی است گرانبها که در روز ازل، در ظلمات و تاریکی روز اول خلقت به هر انسا نی عطا شده. موهبت خدایی که بدون در نظر داشتن مرزهای خاکی، بی خبر از همه رفتارهای نژاد پرستانه، به دور از هر گونه اختلافات طبقاتی و فرهنگی به مستمند و ثروتمند به یک نوع بخشوده شده. مادر رنگ نمیشناسد. سیاه و سفید نمیشناسد. در پیشگاه مادر رنگ نیست، فرق نیست. مادر تکه ای از خداست.

بنــــــــــــازم همت والای مــــــــــادر

به قـــــــربان قـــــــد و بالای مـــــادر

تن جـــــان و سر و پایم فــــــدا بـــــاد

بــــــــه راه صبر جـــــــانفرسای مادر

نمی رفتم به خــــواب راحت و خوش

نبــــــود از نغمه یی لالای مـــــــــادر

فــروغش روشنایی بخش جانهــــاست

رخ همر جهـــــــــان آرای مــــــــادر

ادا نتوان کنـــــم حقش، اگــــــــــر سر

بریزم همچــــــو زر در پـــــــای مادر

به کودک، بـــــوی مادر مـی دهد جان

نگیرد دایه هـــــرگز، جای مـــــــــادر

همه شب دـــــیده گان من، بــــــود باز

که باشد انـــــدر آن، مـــــاوای مـــادر

لبم را بوسه ها مــــــــــــی زد شبانگاه

لب شیــــرین شکـــــــــر زای مـــــادر

می عشق و وفـــــا، در کــام من ریخت

بـــــود این مستی از صهبای مـــــــادر

مــــــرا با شیره ی جان، پرورش داد

دل پر مهــــــــــــر و پرغــوغای مادر

نخستین حـــــــرف را، او یـاد من داد

منم یک قطره از در پــــای مـــــــــادر

گلـم با آب مهر ش، چـون عجین گشت

بـــــــه سر باشد مرا، سودای مـــــادر

نبی فـــــــــرموده انــــــدر شــــان مادر

کــــــه جنت هست، زیـــــــر پای مادر .نعیتی

تمام تئوری جهان بطور تردید ناپذیری به سمت یک نفر جهت گرفته شده اند و آنهم بسوی تو، مادر. - والت ویتمن


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط زهرا محمدی 88/3/26:: 9:2 صبح     |     () نظر

 

دهان دختر زیبا تهی ز دندان است، که هر شکسته دندان بهای یک نان است، هیچکس فکر نکرد که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست، وهمه مردم شهر بانگ برداشته اند که چرا سیمان نیست، وکسی فکر نکرد که چرا ایمان نیست، و زمانی شده است که به غیر از انسان،به غیر ازانسان هیچ چیز ارزان نیست ...

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط زهرا محمدی 87/8/25:: 3:35 عصر     |     () نظر